بررسی معنای حقيقی واژه «ربّ»
واژه «رّب» از واژه هايي است که بارها در قرآن به کار رفته است و به همين جهت مورد توجه لغويين، مفسرين و خصوصاً زبانشناسان است. برای روشن شدن معنی اين واژه قبل از هر چيز ذکر نکته لازم است:
1- کتب لغتی که به عنوان مهم ترين کتب، در این فن هستند غالباً به دست فارس زبانان تألیف شده و می توان گفت بقیه وام دار این کتب اند.
2- مفسرین و حتی لغویین، برای اسماء الله و معنی آنها تفاوت هایی با دیگر واژه ها قائلند و این پوشیده نیست، کافی است رجوع شود به منابع. (شیخ کفعمی در مقام الاسنی، اسماء الله را گرد آورده و معنی نموده است که نمونه بسیار خوبی است)
3- این واژه در حقیقت یکی از مشکل ترین واژگانی است که هنوز معنای دقیقی برای آن ارائه نشده است (واژه جلاله «الله» نیز چنین است) و با توجه به بند اول؛ معنی این واژه در لغت و همچنین در قرآن مورد بررسی قرار می گیرد. چرا که بررسی های زبانی خود یکی از راه حل هاست.
ابن فارس در مقاییس اللغة، ذیل «ربّ» چنین می نگارد:
(ربّ) الرّاء والباء يدلّ على أصولٍ. فالأوّل إصلاح الشّيء والقيام عليه. فالرّبّ: المالك، والخالق، والصّاحب. والرّبّ: المصلح للشّيء. يقال ربّ فلان ضيعته، إذا قام على إصلاحها … والرّبّ: المصلح للشّيء. واللّه جلّ ثناؤه الرّبّ؛ لأنّه مصلح أحوال خلقه. … والأصل الآخر لزوم الشّيء والإقامة عليه، وهو مناسب للأصل الأوّل. يقال أربّت السّحابة بهذه البلدة، إذا دامت. وأرض مربّ: لا يزال بها مطر؛ ولذلك سمّي السّحاب ربابا… والأصل الثّالث: ضمّ الشّيء للشّيء، وهو أيضا مناسب لما قبله، ومتى أنعم النّظر كان الباب كلّه قياسا واحدا. يقال للخرقة الّتي يجعل فيها القداح ربابة.
چنانکه ملاحظه می شود، ابن فارس «ر ب ب» را به سه اصل بر می گرداند:
1- كسى كه چيزى را اصلاح مى كند و قيام بر آن دارد
2- كسى كه ملازم و مقيم چيزى است
3- ضميمه كردن دو چيز به يكديگر
با اين حال مناسبت دو اصل اخير را با اصل اول متذکر می شود.
از همين روی راغب اصفهانی اين سه اصل را به يک اصل بر می گرداند:
الرب في الأصل: التربية، وهو إنشاء الشيء حالا فحالا إلى حد التمام، ويقال ربه، ورباه ورببه.
يعنی رب در اصل؛ تربيت است و آن سوق دادن چيزى به سوى كمال است.
کفعمی در المقام الاسنی فی تفسیر اسماء الحسنی نیز همین نظر را دارد.
در خصوص معنی واژه «ربّ» قول ازهری را نیز می آوریم:
رب: الرّبّ، هو الله تبارك وتعالى، هو ربّ كلّ شيء، أي مالكه، وله الرّبوبيّة على جميع الخلق لا شريك له. ويقال: فلان ربّ هذا الشّيء، أي ملكه له. ولا يقال الرّب بالألف واللّام، لغير الله. وهو ربّ الأرباب، ومالك الملوك والأملاك. وكل من ملك شيئا فهو ربّه.{اذكرنى عند ربّك} (يوسف: 42) أي عند ملكك. يقال: هو ربّ الدابّة، وربّ الدّار. وفلانة ربّة البيت.
ابن الأنباريّ: الرّبّ: ينقسم على ثلاثة أقسام: يكون الرّبّ: المالك؛ ويكون الرّبّ: السيّد المطاع، قال الله تعالى: {فيسقى ربّه خمرا} (يوسف: 41) أي سيّده؛ ويكون الرّبّ: المصلح.
و ابن درید نیز می گوید:
الرب: الله تبَارك وَتَعَالَى. وَرب كل شَيْء: مَالِكه. وَرب الرجل النِّعْمَة يربها رَبًّا وَقَالُوا: ربابة أَيْضا إِذا تممها. وَرب بِالْمَكَانِ وأرب إِذا أَقَامَ بِهِ.
این اثیر می گوید:
{ربب} (ه) في أشراط الساعة [وأن تلد الأمة ربّها أو ربّتها] الربّ يطلق في اللّغة على المالك والسيد والمدبّر والمربّي والقيّم والمنعم ولا يطلق غير مضاف إلاّ على اللّه تعالى وإذا أطلق على غيره أضيف فيقال ربّ كذا. وقد جاء في الشّعر مطلقا على غير اللّه تعالى وليس بالكثير …
جوهری این نکته را هم می گوید:
«ربّ كلّ شيءٍ: مالكه. وقد قالوه في الجاهلية للملك. قال الحارث بن حلّزة:
وهو الربّ والشهيد على يو م الحيارين والبلاء بلاء»
به همین ترتیب دیگر لغویین نیز همین مطالب را تأیید و تکرار کرده اند.
کفعمی آنچه را که لغویین متقدم بیان کرده اند را این چنین خلاصه می کند:
الرب: هو في الاصل بمعنى التربية، وهي: تبليغ الشيء إلى كماله شيئا فشيئا، ثم وصف به للمبالغة كالصوم والعدل. وقيل: هو نعت من ربه يربه فهو رب، ثم سمي به المالك لانه يحفظ ما يملكه ويربيه. ولا يطلق على غير الله تعالى إلا مقيدا، كقولنا: رب الضيعة، ومنه: «ارجع إلى ربك» (يوسف/50). واختلف في اشتقاقه على أربعة أوجه: أ: أنه مشتق من المالك، كما يقال: رب الدار، أي: مالكها، قال بعضهم: لئن يربني رجل من قريش أحب إلي من أن يربني رجل من هوازن، أي: يملكني. ب: انه مشتق من السيد، ومنه: «أما أحدكما فيسقي ربه خمرا» (يوسف/41) أي: سيده. ج: انه المدبر، ومنه قوله: «والربانيون» (المائدة/44) وهم: العلماء، سموا بذلك لقيامهم بتدبير الناس وتعليمهم، ومنه: ربة البيت، لانها تدبره. د: انه مشتق من التربية، ومنه قوله تعالى: «وربائبكم» (نساء/23) سمي ولد الزوجة ربيبة لتربية الزوج له. فعلى هذا إن قيل: بأنه تعالى رب لانه سيد أو مالك، فذلك من صفات ذاته، و إن قيل: لانه مدبر لخلقه أو مربيهم، فذلك من صفات أفعاله.
به عبارتی راغب و کفعمی حداقل «ر ب ب» و «ر ب و» را به یک معنی می دانند. در زبان فارسی نیز بیش از 7 قرن است که واژه «ربّ» را به خدا، خداوند، آفریدگار، پروردگار و پرورش دهنده معنی کرده اند (فرهنگامه قرآنی؛ دکتر محمدجعفر یاحقی، بر اساس 142 ترجمه کهن از قرآن).
باید گفت چنانکه مصطفوی در «التحقيق في کلمات القرآن الکريم» متذکر شده این دو ریشه یکی هستند:
و لا يخفى ما بين هذه المادّة و مادّة «رأب، و ربو، و ربأ» من الاشتقاق الأكبر، و الرأب بمعنى الإصلاح و الجمع، و الربو و الربا بمعنى الزيادة و النماء. و لا يبعد التداخل بين هذه المعاني، و ان يكون مفاهيم الزيادة و النماء و الإصلاح المذكورة في ذيل هذه المادّة، مأخوذة من الرأب و الربو، و داخلة فيها من جهة التشابه و التداخل، و من غير تحقيق. و يدلّ على هذا المعنى طروّ الابدال فيها كما في نظائرها من صيغ المضاعف، ….
ریشهی «ل ب ب» (= أقام به ولزمه) را هم در این التباس معنایی فراموش نکنیم.
در مجله حسنا از قول کُردنژاد می خوانیم:
واژه «رب» از ریشه «ر ب ب» از جمله واژه های دخیل است که احتمالاً از زبان آرامی و عبری وارد عربی شده است. در کتیبه های ساسانی این واژه مترادف با واژه «پازند» به معنای بزرگ است و تحول خاص آن و کاربردش برای خداوند تحولی است که در جوامع مسیحیِ سوری پدید آمده است.
و در مقطع نزول قرآن می گوید: با توجه به سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام درمی یابیم که واژه رب در معنای صاحب همچنان رایج بوده است. در نهج البلاغه چنین آمده است: عقول ربّات الحجال؟ عقل های صاحبان حجله ها و نیز در تفسیر مجمع البیان آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به شخصی فرمود: «أربّ غنم ام ربّ الابل؟» «تو مالک گوسفند هستی یا شتر؟» نیز استعمال رب در این مقطع به معنای پادشاه و امیر رایج بوده است، حدیث صفوان بن امیه که در روز جنگ حنین خطاب به ابوسفیان گفت: «لانّ یربّنی رجل من قریش احبُ إلیّ من أن یربّنی من هوازان»؛ «اینکه مردی از قریش بر من امیر و پادشاه باشد بهتر است از این که مردی از هوازان بر من امیر و پادشاه باشد» شاهدی بر این معناست.
و در خصوص مقطع بعد از قرآن می گوید: در این مقطع «رب» معانی گوناگونی در علوم مختلف پیدا کرده است. عده ای آن را معادل تربیت گرفته اند و تربیت را چنین معنا کرده اند: «انشاء الشیء حالاً فحالاً الی حدّ التمام»؛ «گرداندن و پروراندن چیزی تا حدّ بی نهایت» و نیز گفته اند: «رب به معنای سوق دادن شیء به جهت کمال و رفع نقائص» است.
البته این دیدگاه که ربّ را معادل تربیت می داند از جهاتی مخدوش است. باید توجه داشت که معادل کلمه «رب» در فارسی، «خدا» ست و کسانی که آن را به عنوان تربیت کننده گرفته اند باید توجه داشته باشند که معادل تربیت کننده در فارسی، مربّی است و این کلمه از «ر ب ی» گرفته شده است در حالیکه ربّ از «ر ب ب» است نه از «ر ب ی» پس مرّبی به تنهایی رساننده معنی رب نیست، همان طور که صاحب اختیار و مالک چنین هستند.
آنچه از قول کُردنژاد آمد نظر زبانشناسان است. اينکه تا چه حد می توان آن را پذیرفت باید بررسی دقیق شود.
چنین می نماید که چندین ریشه دست به دست هم داده اند و به صورت مشترک مشتق و معنی ساخته اند. به عبارت دیگر ممکن است «رَبّ» واژه ای مشترک باشد با معانی متفاوت. اما چنانکه دیده می شود بقیه صورت ها در اثر اشتقاق حاصل شده اند و در اصل یکی اند. در هر صورت معنای اصلی واژه هنوز مبهم می ماند و باید از دیگر واژه ها کمک گرفت.
در ذیل همین ریشه داریم:
مقاييس اللغة: «الرُّبُّ لِلْعِنَبِ وَغَيْرِهِ؛ لِأَنَّهُ يُرَبُّ بِهِ الشَّيْءُ … يقال أربّت السّحابة بهذه البلدة، إذا دامت. وأرض مربّ: لا يزال بها مطر؛ ولذلك سمّي السّحاب ربابا»
أرض مربّ: زمینی که باران در آن قطع نمی شود، زمین پر آب. و به همین جهت به ابر رباب می گویند. توجیه و اصالت بخشی به این معنا که اصل اشتقاق باشد کمی بعید است تا بتوانیم معنای مالک را به دست آوریم.
اما اگر واژه «رُبّ» که به عصاره، شیرهی میوه که قوام آمده و پخته خرما، انگور و …، معنی شده است را در نظر بگیریم و نظر راغب اصفهانی را کنار این معنی قرار دهیم، می توانیم ریشه، معنای اصلی و تطور واژه را از گذشته تاکنون جستجو کنیم.
واژه «رُبّ» یک واژه اصیل عربی است و از آنجا که صورت آرامی این واژه به معنای «بزرگ و رئیس» است و در زبان عبری نیز معنی «جمع و بسیار بودن» را می دهد، احتمالِ اینکه ریشه «ر ب ب» و معانی وارد شده در ذیل این ریشه، دارای مبدأ اشتقاقی مختلفی هستند، قوت پیدا می کند. (واژه های دخیل در قرآن؛ آرتو جفری ـ پایان نامه خانم بهشتی)
آنچه در این مجال لازم است ذکر چند نکته است که می تواند راهگشا باشد (با توجه به آنچه تاکنون گفته شد):
1- با توجه به اینکه این واژه به صورت اسم در قرآن به کار رفته است، به طور ضمنی نتیجه می شود که صورت های فعلی بعداً از همین واژه ها ساخته شده اند.
2- واژه تطور معنایی دارد، و چون معنای اسمی، جزئی و حسی را مقدم می دارند. در اینجا نیز صادق خواهد بود. به عبارتی «رَبّ»؛ به احتمال از «رُبّ» به معنای عصاره گرفته شده است. و اگر صورت های مختلف ریشه؛ «رأب، و ربو، و ربأ» (اشتقاق اکبر) که عرب برای «توسّع معنایی» از آن استفاده می کند را یادآور شویم و همچنین قول ابن فارس و راغب را در نظر بگیریم و مشتقات و معنای آنها را بررسی کنیم، تنها یک معنای اصلی خواهد داشت: از «رُبّ» (عصاره میوه که به قوام آید) > «*ربّ» (احتمالاً کسی که قوام آرندهی عصاره یا شیره بوده) > «رَبّ» (به کمال رساننده، تمام کننده، تربیت کننده، پرورش دهنده، پرورنده و …). از همین جا به کسی که خانه (زن، بچه، دام و …) از جهت غذا و دیگر مایحتاج متکی به او بوده «رب البیت» گفته می شد و … و کم کم به معنی رئیس قبیله، مالک شیء، پادشاه و در نهایت به خدا و الله توسعه پیدا کرد.
3- گزارش لغویین و توجیهات آنان در خصوص بعضی آیات و همچنین ترجمه هایی که از قرآن به عمل آمده احتمال نارسایی «الله، مالک، صاحب، سید، مربّي، قيّم و …» نزد آنان را قوت می بخشد و از همین روی به دیگر واژگان قریب المعنی روی آورده اند تا بتوانند مفهوم رب را برسانند. به همین جهت می توان گفت واژه دارای مفهومی است که در هرجا بخشی از آن جلوه پیدا می کند. از عصاره میوه، … ، به کمال رساننده، … ، مالک و در نهایت خدا. یعنی قرینه مشخص می کند که کدام معنی یا مفهوم مورد نظر است.
4- در اینجا «رُبّ» ریشه و مبدآ قرار گرفته است و از رباب به معنای ابر به علت بعدِ معنایی صرف نظر شده است. دیگر ریشه هایی که اصل دانسته شده اند باز می توان آنها را به همین ریشه برگرداند.
5- هرگز وجود یک معنی برای یک کلمه در یک زبان دیگر، نمی تواند دلیل بر ورود آن واژه با همان معنی به زبان دیگر باشد. عرب به زبان خود می بالد چرا که نوع ساختار آن به گونه است که می تواند از یک ریشه مشتقات مختلفی را بسازد و آن را با حقیقت و مجاز، استعاره و کنایه بپروراند و معلقه ها بسازد و اعجاز آن را با قرآن بیان کند. این در حالی است که زبانشناسان سعی دارند این واژه را غیر عربی پندارند و یهودی و مسیحی بودن آن را اصالت بخشند.
6- می دانیم که وجوهی که برای یک واژه قرآنی ذکر شده اند مصادیقی برای آن واژه و معنا شمرده می شوند. این امر نه تنها در قرآن بلکه به وفور در کتب لغت موجود است. و سعی زبانشناس این است که فارغ از این وجوه ولی با توجه به آنها معنی واژه را مشخص سازد. واژه رب نیز چنین است و در این نوع کتب معنی سلطان، پادشاه، خدا از وجوه شمرده شده اند. گاه این وجوه به گونه می باشند که گویی معنی اصلی واژه هستند و در این واژه نیز چنین به نظر می رسد.
با توجه به مطالب فوق، به معناشناسی «رب» در قرآن می پردازیم.
«رب» در قرآن
با توجه به مطالب فوق واژه رب در قرآن به معنای اصلی آن منظور نیست بلکه معنای مصداقی کـه در اثـر تطور به دست آورده مراد است (اگرچه می توان در همه آنها معنی اصلی را در نظر گرفت). در کتب وجوه قرآن از این نوع معانی به «وجوه» تعبیر می شود.
الف) به معنای خدا
این واژه به معنای خدا، حدوداً 1002 بار در قرآن آمده است. کلماتی چون ربّنا، ربّه، ربکم، ربّها، ربّ السموات و الارض، ربّ العرش العظیم، ربّ المغربین و ربّ المشرقین در قرآن فراوان به چشم می خورد که منظور از همه آنها خداوند است.
به عنوان مثال واژه ربی در آیه ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأی کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی﴾ به معنای «خدای من» آمده است. این آیات داستان هم زبانی ابراهیم را با قومی که ستاره ها و ماه و خورشید را ربّ و خدای خود می خواندند بیان می دارد و سپس هر یک از آن ها را با بروز ضعف و افول از اریکه ربوبیت به زیر می کشد و می گوید من دل در گرو چنین رب هایی نخواهم سپرد ﴿فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾ بلکه من دلباخته کسی هستم که هستی را در بر گرفته است ﴿إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ﴾
پس با توجه به این نکات و همچنین دقت در آیات قبل از آنکه از بت پرستی و روی آوردن به معبودهای دروغین صحبت می کند نتیجه گرفته می شود که ربّ در این آیه به معنای خداوند منظور است.
ب) به معنای پادشاه و سلطان
در آیات مربوط به حضرت یوسف، رب به معنای پادشاه به کار رفته است از جمله می توان به موارد زیر اشاره نمود.
﴿أَمَّا أَحَدُکُما فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً﴾ امّا یکی از شما ساقی برای پادشاه و سلطانش خواهد شد.
﴿وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ﴾ یوسف به یکی از آن دو که گمان می کرد نجات می یابد گفت: مرا نزد پادشاهت یاد کن؛ امّا شیطان یادآوری او را در نزد پادشاهش از یاد وی برد.
«قالَ ارْجِعْ إِلی رَبِّکَ» برگرد به سوی سلطان خویش.
در تمام این آیات واژه ربّ به معنای پادشاه آمده است.
عده ای وجوه دیگری برای واژه «ربّ» در قرآن بیان داشته اند از جمله در کتاب وجوه القرآن ابی عبدالرحمن اسماعیل بن احمد الحمیری و نیز کتاب وجوه و النظائر لالفاظ کتاب الله العزیز ابی عبدالله الحسین بن محمد الدامغانی که واژه «ربّ» در آیه ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ﴾ را به معنای «هارون» گرفته اند و گفته اند آیه خطاب به موسی است که تو و برادرت هارون بروید؛ امّا با توجه به سیاق آیات قبل از آن به دست می آید که منظور از «ربّ» در این آیه نیز خداوند است نه هارون.
مضمون آیات بیست و 21 این سوره، داستان حضرت موسی را بیان می دارد که طبق امر خداوند قوم خود را به مهاجرت به سرزمین مقدسی که خداوند بر آنان مقدّر نموده است دعوت می کند؛ ولی آنان به حضرت موسی علیه السلام طعنه می زنند و می گویند اگر خدایی که تو ما را به سوی او می خوانی وجود دارد با او داخل آن سرزمین مقدس شوید.
پس واژه «ربّ» در قرآن به دو معنای «خدا» و «شاه و سلطان» به کار رفته است.
(مطلب در حال ویرایش و تکمیل)
منابع:
قرآن
الأزهري الهروي، محمد بن أحمد، (2001)، تهذیب اللغة، انتشارات دار إحياء التراث العربي، چاپ اول، بيروت.
الجوهري الفارابي، إسماعيل بن حماد، (1407ه)، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية، انتشارات دار العلم للملايين، چاپ چهارم، بيروت.
ابن دريد الأزدي، محمد بن الحسن، (1987م)، جمهرة اللغة، انتشارات دار العلم للملايين، چاپ اول، بيروت.
ابن فارس القزويني الرازي، أحمد بن زكرياء، معجم مقاييس اللغة، تحقیق عبد السلام محمد هارون افست ایران.
ابن منظور، محمد بن مكرم، (1414ه)، لسان العرب، انتشارات دار صادر، چاپ سوم، بیروت.
ابن الأثير، مجد الدين أبو السعادات المبارك بن محمد بن محمد، (1979م)، النهاية في غريب الحديث والأثر، انتشارات المكتبة العلمية، بيروت.
کفعمی، المقام الاسنی فی تفسیر اسماء الحسنی، مجله تراثنا شماره 3، 1410ه.
کردنژاد، نسرین، معناشناسی واژه «رب»، مجله حسنا، بهار 89، شماره 4.
یاحقی، محمدجعفر، فرهنگامه قرآنی بر اساس 142 ترجمه کهن از قرآن، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول.
مصطفوی، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، به نقل از نرم افزار دیجیتالی جامع التفاسیر.