خطبه های حضرت زینب کبری سلام لله علیها
خط مشی و طرز تفکر هر کسی را می توان در گفتار او جستجو کرد. از آنجا حضرت زینب سلام لله علیها پرورده نبوت است و در دامان ولایت آموزش دیده است خطبه هایی که بیان نموده اند نشان از ریشه و اصالت فطری آن دارد. شخصیت زینب را همین خطبه ها بیان می کنند و بار سنگین دفاع از حریم ولایت و افشای حقیقت و رسوایی کفر را به همراه برادر زاده اش و در سایه ولایت او، بازگو می کنند.
1- خطبة زينب عند دخولها الكوفة:
قالَ بَشيرُ بْنُ خزيم الاسْدى وَ نَظَرْتُ الى زَيْنَبَ اِبْنَةِ عَلِيٍّ يَوْمَئِذٍ، فَلَمْ أرْ خَفِرَةً قَطُّ أنْطَقَ مِنْها، كَأَنَّها تُفْرَغُ مِنْ لِسانِ أمِيرِ الْمُؤ مِنينَ ع، وَ قَدْ أوْمَأتْ الَى النّاسِ أنِ اسْكُتُوا، فَارْتَدَّتِ الانْفاسُ وَ سَكَنَتِ الاجْراسُ، ثُمَّ قالَتْ:
ألْحَمْدُ لِلّهِ، وَ الصَّلاةُ عَلى جَدّى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الاخْيارِ.
أمّا بَعْدُ: يا أهْلَ الْكُوفَةِ، يا أهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ، أتَبْكُونَ؟! فَلا رَقَأتِ الدَّمْعَةُ، وَ لا هَدَأتِ الرَّنَّةُ، اِنَّمَا مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أنْكاثا، تَتَّخِذونَ أيْمانَكُمْ دَخَلا بَيْنَكُمْ.
ألا وَ هْلْ فيكُمْ الا الصَّلَفُ وَ النَّطَفُ، وَالصَّدْرُ الشَّنِفُ، وَ مَلَقُ الاماءِ، وَ غَمْزُ الاعْداءِ؟!
أوْ كَمَرْعى عَلى دِمْنَةٍ.
أوْ كَفِضَّةٍ عَلى مَلْحُودَةٍ، ألا ساء ما قَدَّمْتُمْ لِأنْفُسِكُمْ أنْ سَخِطَ اللّهُ عَلَيْكُمْ وَ فى الْعَذابِ أنْتُمْ خالِدوُنَ.
أتَبْكُونَ وَ تَنْتَحِبونَ؟!
ايْ وَ اللّهِ فَابْكُوا كَثيرا، وَاضْحَكُوا قَليلا.
فَلَقَدْ ذَهَبْتُمْ بِعارِها وَ شَنارِها، وَ لَنْ تَرْحَضُوها بِغَسْلٍ بَعْدَها أبدا.
وَ أنّى تَرْحَضُونَ قَتْلَ سَليلِ خاتَمِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنِ الرِّسالَةِ، وَ سَيِّدِ شَبابِ أهْلِ الْجَنَّةِ، وَ مَلاذِ خِيَرَتِكُمْ، وَ مَفْزَعِ نازِلَتِكُمْ، وَ مَنارِ حُجَّتِكُمْ، وَ مِدْرَةِ سُنَّتِكُمْ.
ألا ساء ما تَزِرونَ، وَ بُعْدا لَكُمْ وَ سُحْقا، فَلَقَدْ خَابَ السَّعْيُّ، وَ تَبَّتِ، الايْدي، وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ، وَ بُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ، وَ ضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ.
وَيْلَكُمْ يا أهْلَ الْكُوفَةِ، أتَدْرُونَ أيَّ كَبِدٍ لِرَسُولِ اللّه فَرَيْتُمْ؟!
وَ أيَّ كَريمَةٍ لَهُ أبْرَزْتُمْ؟! وَ أيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ؟!
وَ أيَّ حُرْمَةٍ لَهُ انْتَهَكْتُمْ؟! لَقَدْ جِئْتُمْ بِها صَلْعأ عَنْقأ سَوْدأ فَقُمأ.
وَ فى بَعْضِها: خَرْقأ شَوْهأ، كَطِلاعِ الارْضِ وَ مِلاءِ السَّماءِ.
أفَعَجِبْتُمْ أنْ مَطَرَتِ السَّماءُ دَما، وَ لَعَذَابُ الاخِرَةِ أخْزى وَ أنْتُمْ لا تُنْصَرُونَ، فَلا يَسْتَخِفَّنَّكُمْ الْمَهْلُ، فَأنَّهُ لا يَحْفُزُهُ البِدارُ وَ لا يَخافُ فَوْتَ الثّارِ، وَ انَّ رَبَّكُمْ لَبِالْمَرْصادِ.
قَالَ الرّاوى: فَوَ اللّهِ لَقَدْ رَأيْتُ النّاسَ يَوْمَئِذٍ حِيارى يَبْكُونَ، وَ قَدْ وَضَعُوا أيْديهُمْ فى أفْواهِهِمْ.
وَ رَأيْتُ شَيْخا واقِفا الى جَنْبى يَبْكى حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ: بِأبى أنْتُمْ وَ أُمّى كُهُولُكُمْ خَيْرُ الْكُهُولِ، وَ شَبابُكُمْ خَيْرُ الشَّبابِ وَ نِساؤكُمْ خَيْرُ النِّساءِ، وَ نَسْلُكُمْ خَيْرُ نَسْلٍ، لا يُخزى وَ لا يَبْزى. [1]
1- ابن طاووس، علی بن موسی بن جعفر، (1383)، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق وتقدیم الشیخ فارس تبریزیان، «الحسون»، الطبعة الرابعة، دار الأسوة للطباعة والنشر، تهران، صص 194-192.
ترجمه
بشير بن حذلم اسدى مى گويد: در آن روز به سوى زينب دختر امير المومنين عليه السّلام متوجه شدم، به خدا سوگند! در عين حال كه سخنورى توانا و بى نظيرى بود، حيا و متانت سراپاى او را فرا گرفته بود و گويا سخنان گهربار على عليه السّلام از زبان رساى او فرو مى ريخت و او على وار سخن مى راند به مردم اشاره نمود سكوت را مراعات نمايند در اين هنگام نفسها در سينه ها حبس گشت و زنگهاى شتران از صدا افتاد پس زينب كبرى عليه السّلام شروع به سخنرانى نمود:
ألْحَمْدُ لِلّهِ، وَ الصَّلاةُ عَلى جَدّى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الاخْيارِ
اما بعد، اى مردم كوفه! اى اهل خدعه و غدر! آيا براى گرفتارى ما گريه مى كنيد؛ پس اشك چشمانتان خشك مباد!
و ناله هايتان فرو منشيناد! جز اين نيست كه مثل شما مردم مثل آن زن است كه رشته خود را بعد از آنكه محكم تابيده شده باشد تاب آن را باز گرداند شما ايمان خود را مايه دغلى و مكر و خيانت در ميان خود مى گيريد؛ ايا در شما صفتى هست الا به خود بستن بى حقيقت و لاف و گزاف زدن و به جز الايش به آنچه موجب عيب و عار است و مگر سينه ها مملو از كينه و زبان چاپلوسى مانند كنيزكان و چشمك زدن مانند كفار و دشمنان دين . يا گياهى را مانيد كه در منجلاب ها مى رويد كه قابل خوردن نيست يا به نقره اى مانيد كه گور مرده را به آن آرايش دهند.
آگاه باشيد كه بد كارى بوده آنچه را كه نفس های شما براى شما پيش فرستاد كه موجب سخط الهى بود و شما در عذاب آخرت، جاويدان و مخلد خواهيد بود.
آيا گريه و ناله مى نماييد، بلى به خدا كه گريه بسيار و خنده كم بايد بكنيد؛ زيرا به حقيقت كه به ننگ و عار روزگار آلوده شديد كه اين پليد را به هيچ آبى نتوان شست ؛ لوث گناه كشتن سليل خاتم نبوت و سيد شباب اهل جنت را چگونه توان شست؟! كشتن همان كسى كه در اختيار نمودن امور، او پناه شما بود و در هنگام نزول بلا، فرياد رس شما و در مقام حجت با خصم، رهنماى شما و در آموختن سنت رسول الله صل الله عليه و اله را، بزرگ شما بود.
آگاه باشيد كه بد گناهى بود كه به جا آورديد، هلاكت و دروى از رحمت الهى بر شما باد و به تحقيق كه به نوميدى كشيد كوشش شما و زيانكار شد دستهاى شما و خسارت و ضرر گرديد اين معامله شما؛ به غضب خداى عزوجل برگشتيد و زود شد بر شما داغ ذلت و مسكنت؛
واى بر شما باد، اى اهل كوفه!
آيا مى دانيد كدام جگر رسول خدا صلى الله عليه و آله را پاره پاره نموديد و چه بانوان محترمه ، معززه چو در گوهر را آشكار ساختيد كدام خون رسول خدا را ريختيد و كدام حرم او را ضايع ساختيد؟
به تحقيق كه كارى قبيح و داهيه اى ناخوش به جا آورديد كه موجب سرزنش است و ظلمى به اندازه و مقدار زمين و آسمان نموديد.
آيا شما را شگفت مى آيد كه اگر آسمان خون بر سرتان باريده است و البته عذاب روز باز پسين خوار كننده تر است و در آن روز شما را ياورى نخواهد بود؛
پس به واسطه آنكه خدايتان مهلت داد سبك نشويد و از حد خويش خارج نگرديد؛ زيرا عجله در انتقام ، خداى را به شتاب نمى آورد و او با بى تاب نمى كند كه ببر خلاف حكمت كارى كند و نمى ترسد كه خونخواهى كردن از دست او برود.
به درستى كه پروردگار به انتظار بر سر راه است (تا داد مظلوم از ظالم ستاند).
راوى گويد: به خدا سوگند! مردم كوفه را در آن روز ديدم همه حران ، دستها بر دهان گرفته و گريه مى كردند.
پير مردى را ديدم در پهلويم ايستاده چنان گريه مى كرد كه ريشش از اشك چشمانش تر شده بود و همى گفت: پدر و مادرم به فداى شما باد؛ پيران شما از بهترين پيران عالمند و جوانان شما بهترين جوانان و زنانتان بهترين زنان و نسل شما بهترين نسلهاست و اين نسل خوار و مغلوب ناكسان نمى گردد.
2- در کتاب لهوف خطبه ای است به نام أم کلثوم بنت علي عليه السلام؛ از آنجا که أم کلثوم همان زینب کبری سلام الله علیها هستند این خطبه نیز در اینجا آورده می شود:
خطبة أم كلثوم بنت علي عليه السلام:
قال و خطبت أم كلثوم بنت علي عليه السلام في ذلك اليوم من وراء كلتها رافعة صوتها بالبكاء فقالت:
يا أهل الكوفة سوأة لكم ما لكم خذلتم حسينا و قتلتموه و انتهبتم أمواله و ورثتموه و سبيتم نساءه و نكبتموه فتبا لكم و سحقا ويلكم أ تدرون أي دواة دهتكم و أي وزر على ظهوركم حملتم و أي دماء سفكتموها و أي كريمة أصبتموها و أي صبية سلبتموها و أي أموال انتهبتموها قتلتم خير رجالات بعد النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم و نزعت الرحمة من قلوبكم ألا إن حزب الله هم الفائزون و حزب الشيطان هم الخاسرون ثم قالت :
قتلتم أخي صبرا فويل لأمكم *** ستجزون نارا حرها يتوقد
سفكتم دماء حرم الله سفكها *** و حرمها القرآن ثم محمد
ألا فأبشروا بالنار أنكم غدا *** لفي سقر حقا يقينا تخلدوا
و أني لأبكي في حياتي على أخي *** على خير من بعد النبي سيولد
بدمع غريز مستهل مكفكف على *** الخد مني دائما ليس يجمد
قال الراوي فضج الناس بالبكاء و النوح و نشر النساء شعورهن و وضعن التراب على رئوسهن و خمشن وجوههن و ضربن خدودهن و دعون بالويل و الثبور و بكى الرجال و نتفوا لحاهم فلم ير باكية و باك أكثر من ذلك اليوم. [2]
2- ابن طاووس، علی بن موسی بن جعفر، (1383)، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق وتقدیم الشیخ فارس تبریزیان، «الحسون»، الطبعة الرابعة، دار الأسوة للطباعة والنشر، تهران، صص 199-198.
ترجمه
ام كلثوم، دختر أمير المؤمنين عليه السلام، در حالى كه صدايش به گريه بلند بود، از پشت پرده هودج اين خطبه را در آن روز قرائت كرد: اى اهل كوفه ! واى به حال شما ! چرا حسين عليه السلام را كوچك شمرديد واو را كشتيد واموال او را به غارت برديد وزنان او را اسير نموديد وآنگاه بر او گريه مى كنيد؟ واى بر شما! هلاكت وبدبختى بر شما باد! آيا مى دانيد چه گناه بزرگى مركتب شديد؟ و چه جنايتى را به گردن گرفتيد؟ وچه خونهايى را به ناحق ريختيد؟ وچه پرده نشينانى را از پرده بيرون افكنديد؟ وچه خانواده اى را از زينت وزيور عريان گردانيديد؟ وچه اموالى را به غارت برديد؟ وچه كسى را كشتيد كه بعد از رسول خدا صلی الله علیهوآله وسلم هيچ كس به مقام او نمى رسيد؟ رحم از دلهاى شما برداشته شد. آگاه باشيد كه تنها حزب خداوند رستگارانند وحزب شيطان زيانكاران مى باشند. سپس اين اشعار را خواند:
برادرم را كشتيد. واى بر مادرانتان باد! به زودى به آتشى گرفتار مى شويد كه شعله هايش زبانه مى كشد.
شما خونى را پايمال كرديد كه خدا وقرآن وپيامبر ريختنش را حرام كردند.
شما را به آتش جهنم مژده مى دهم. هر آينه شما، فرداى قيامت، در ژرفناى آتشى خواهيد بود كه شعله هايش بر مى خيزد.
من همواره بر برادرم خواهم گريست، بر بهترين كسى كه بعد از پيامبر متولد شد.
آرى، با اشك چشم فراوان كه هرگز انقطاع ندارد مى گريم. اين گريه هرگز پايان پذير وخاموش شدنى نيست.
راوى مى گويد: در اين هنگام صداى گريه و ناله از مردم برخاست. زن ها گيسو پريشان كردند وخاك بر سر پاشيد وچهره هاى خويش را خراشيدند و سيلى به صورت زدند و فرياد واويلا! و واثبوراه! بلند نمودند. مردها گريستند و موهاى محاسن خود را كندند. هيچ موقعى ديده نشده بود كه مردم بيش از آن روز، گريه كرده باشند.
3- خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در شام
«فقامت زینب بنت علی ـ علیه السّلام ـ و قالت: الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله اجمعین. صدق الله کذلک یقول: «ثم کان عاقبة الذین اساءا السوی ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤون» (سورة روم، آیة 10). اظننت یا یزید ـ حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق کما تساق الاماء ـ ان بناء علی الله هواناً و بک علیه کرامة!! و ان ربک لعظیم خطرک عنده!! فشمغت بانفک و نظرت فی عطفک، جذلا مسرورا، حین رایت الدنیا لک مستوسقة، و الامور متسقة و حین صفالک ملکنا سلطاننا، فمهلا مهلا، انیست قول الله عزوجل: «و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین» سوره آل عمران، آیة 178.
امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک اماء ک و نساءک و سوقک بنات رسول الله سبایا؟! قد هتکت ستورهن، و ابدیت وجوهَهُنَّ، تحدوبهن الاعداء من بلد الی بلد، و یستشرفهن اهل المنازل و المناهل، و یتصفح وجوههن القریب و البعید، و الدنی و الشریف، لیس معهن من رجالهن ولی، و لا من هماتهن حمی، و کیف ترتجی مراقبة من لفظ فوه اکباد الاذکیاء، و نبت لحمد بدماء الشهداء؟! و کیف یستظل فی ظللنا اهل البیت من نظر الینا بالشنف و الشنآن و الإحن و الاضغان؟! ثم تقول غیر متاثم و لامستعظم: فاهلوا استهلوا فرحا. ثم قالوا: یا یزید لا تشل.
منتحیاً علی ثنایا ابی عبدالله ـ علیه السّلام ـ سید شباب اهل الجنة تنکتها بمخصرتک. و کیف لا تقول ذلک، و قد نکات القرحة، و استاصلت الشافة، باداقتک دماء ذریة محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و نجوم الارض من آل عبدالمطلب؟! و تهتفُّ باشیاخک، زعمت انک تنادیهم! فلترون و شیکاً موردهم، و لتودن انک شللت و بکمت و لم تکن قلت ما قلت و فعلت ما فعلت. اللهم خذ بحقناه و انتقم ممن ظلمنا، و احلل غضبک بمن سفک دماءنا و قتل حماتنا.
فوالله مافریت الاجلدک و لا حززت الا لحمک، و لتردن علی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ بما تحملت من سفک دماء ذریتة و انتهکت من حرمته فی عترته و لحمته و حیث یجمع الله شملهم ویلم شعشهم و یاخذ بحقهم «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» و حسبک بالله حاکماً، و بمحمد خصیماً و بجبرئیل ظهیراً، وسیعلم من سول لک و مکنک من رقاب المسلمین، بئس للظالمین بدلا و ایکم شر مکاناً و اضغف جنداً.
و لئن جرت علی الدواهی مخاطبتک، انی لاستصغر و قدرک، و استعظم تقریعک و اسثتکثر توبیخک، لکن العیون عبری، و الصدور حری. الا فالعجب کل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشیطان الطلقاء، فهذه الایدی تنصح من دمائنا، و الافواه تتحلب من لحومنا، و تلک الجثث الطواهر الزواکی تتاهبها العواسل و تعفوها امهات الفواعل، و لئن اتخذتنا مغنماً لبقدنا و شیکا مغرما، حین لا تجد الا ما قدمت یداک، و ماربک بظلام للعبید، فالی الله المشتکی. و علیه المعول فکذکیدک، واسع سعیک، و ناصب جهدک فوالله لا تمعون ذکرنا، و لا تمیت وحینا، و لا تددک امرنا، و لا ترحض عنک عارها، و هل رایک الافندا و ایامک الاعددا، و جمعک الا بددا، یوم ینادی المناد، الا لعنة الله علی الظالمین، فالحمد لله الذی ختم لاولنا بالسعادة و المغفرة، و الاخرنا بالشهادة و الرحمة. و نسال اللدان یکمل لهم الثواب و یوجب لهم المزید، و یحسن علینا الخلافة، انه رحیم و دود. و حسبنا الله و نعم الوکیل. [3]
3- ابن طاووس، علی بن موسی بن جعفر، (1383)، الملهوف علی قتلی الطفوف، تحقیق وتقدیم الشیخ فارس تبریزیان، «الحسون»، الطبعة الرابعة، دار الأسوة للطباعة والنشر، تهران، صص 218-215.
ترجمه
زینب دختر علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ برخاست و گفت: سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و همة خاندان او باد. راست گفت خدای سبحانه که فرمود: «سزای کسانی که مرتکب کار زشت شدند زشتی است، آنان که آیات خدا را تکذیب کردند و به آن ها استهزاء نمودند.
ای یزید آیا گمان می بری این که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شده ای؟ پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو می چرخد، و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آیا فراموش کرده ای قول خداوند متعال را «گمان نکنند آنان که کافر گشته اند این که ما آنها را مهلت می دهیم به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت می دهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک»
آیا این از عدالت است ای فرزند بردگان آزاد شده رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ که تو، زنان و کنیزگان خود را پشت پرده نگه داری ولی دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ اسیر باشند؟ پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کنی و صورتهایشان را بگشایی، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومی و غریب چشم بدانها دوزند، و نزدیک و دور و وضیع و شریف چهرة آنان را بنگرند در حالی که از مردان و پرستاران ایشان کسی با ایشان نبوده و چگونه امید می رود که مراقبت و نگهبانی ما کند کسی که جگر آزادگان را جویده و از دهان بیرون افکنده است، و گوشتش به خون شهیدان نمو کرده است. کنایه از این که از فرزند هند جگر خوار چه توقع می توان داشت چگونه به دشمنی با ما نشتابد آن کسی که کینه ما را از بدر و احد در دل دارد و همیشه با دیدة بغض و عداوت در ما می نگرد. آن گاه بدون آن که خود را گناهکار بدانی و مرتکب امری عظیم بشماری این شعر می خوانی:
فاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا یا یزید لا تشل
و با چوبی که در دست داری بر دندانهای ابو عبدالله ـ علیه السّلام ـ سید جوانان اهل بهشت می زنی. چرا این شعر نخوانی حال آن که دل های ما را مجروح و زخمناک نمودی و اصل و ریشة ما را با ریختن خون ذریة رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و ستارگان روی زمین از آل عبدالمطلب بریدی، آن گاه پدران و نیاکان خود را ندا می دهی و گمان داری که ندای تو را می شنوند. زود باشد که به آنان ملحق شوی و آرزو کنی کاش شل و گنگ بودی نمی گفتی آنچه را که گفتی و نمی کردی آنچه را کردی.
بارالها بگیر حق ما را و انتقام بکش از هر که به ما ستم کرد و فرو فرست غضب خود را بر هر که خون ما ریخت و حامیان ما را کشت. ای یزید! به خدا سوگند نشکافتی مگر پوست خود را، و نبریدی مگر گوشت خود را و زود باشد که بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ وارد شوی در حالتی که بر دوش داشته باشی مسئولیت ریختن خون ذریة او را، و شکستن حرمت عترت و پاره تن او را، در هنگامی که خداوند جمع می کند پراکندگی ایشان را، و می گیرد حق ایشان را «و گمان مبر آنان را که در راه خدا کشته شدند مردگانند، بلکه ایشان زنده اند و نزد پروردگار خود روزی می خورند.» و کافی است تو را خداوند از جهت داوری و کافی است محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ تو را برای مخاصمت و جبرئیل برای یاری او و معاونت.
و بزودی آن کس که کار حکومت تو را فراهم ساخت و تو را بر گردن مسلمانان سوار نمود، بداند که پاداش ستمکاران بد است و در یابد که مقام کدام یک از شما بدتر و یاور او ضعیف تر است. و اگر مصایب روزگار مرا بر آن داشت که با تو مخاطبه و تکلم کنم ولی بدان قدر تو را کم می کنم و سرزنش تو را عظیم و توبیخ تو را بسیار می شمارم، این جزع و بی تابی که می بینی نه از ترس قدرت و هیبت توست، لکن چشمها گریان و سینه ها سوزان است.
چه سخت و دشوار است که نجیبانی که لشکر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) که حزب شیطانند، کشته گردند و خون ما از دستهایشان بریزد، و دهان ایشان از گوشت ما بدوشد و آن جسد های پاک و پاکیزه را گرگهای بیابان سرکشی کنند، و کفتارها در خاک بغلطانند (کنایه از غربت و بی کسی آنها). ای یزید! اگر امروز ما را غنیمت خود دانستی زود باشد که این غنیمت موجب غرامت (ضرر) تو گردد در هنگامی که نیابی مگر آنچه را که از پیش فرستاده ای، و نیست خداوند بر بندگان ستم کننده، به خدا شکایت می کنیم و بر او اعتماد می نماییم.
ای یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی، وحی ما را نتوانی از بین ببری، به نهایت ما نتوانی رسید، هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود، رای توست و روزهای قدرت تو اندک و جمعیت تو رو به پراکندگی است،در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد. سپاس خدای را که اول ما را به سعادت و مغفرت ثبت کرد و آخر ما را به شهادت و رحمت فائز گرداند، از خدا می خواهیم که ثواب آنها را کامل کند و بر ثوابشان بیفزاید، و برای ما نیکو خلف و جانشین باشد، که اوست خداوند رحیم و پروردگار ودود، و ما را کافی در هر امری و نیکو وکیل است.